حدید

مهم ادای تکلیف و انجام وظیفه الهی است. باقی بازی دنیاست...

حدید

مهم ادای تکلیف و انجام وظیفه الهی است. باقی بازی دنیاست...

مهارت ویژه آقای "آنتی خانواده!"

مهارت ویژه آقای "آنتی خانواده!" در تصویر جامعه ایران با دروغ و خیانت

در این ایام یکی از فیلمهایی که روی پرده سینما می باشد و دارای مخاطب نسبتا خوبی می باشد فیلم "جدایی نادر از سیمین" است، یکی از دوستان عزیزم مهدی آذرپندار، اصغر فرهادی و فیلمش را تحلیل کرده، بخوانبد:

بحث‌هایی که این روزها در رسانه ها درباره اصغر فرهادی و فیلم در حال اکرانش "جدایی نادر از سیمین" مطرح می شود، عموماً به شکل تحسین است تا انتقاد. 

یکی از جادوی فیلمنامه نویسی او می‌گوید و دیگری از هنر کارگردانی‌اش. منتقدی می‌نویسد که او تنها کارگردان ایرانی است که قادر است با تصویر کردن زندگی شهری یک خانواده‌ی متوسط (و نه فقیر) ایرانی، ‌جوایز جشنواره‌های خارجی را درو کند. منتقد دیگری قدرت او در هدایت بازیگران را بهانه‌ای می‌کند برای تحسین هر چه بیشتر او. در آخر هم همه پرمخاطب بودن آثار او را شاهدی می‌گیرند بر موفقیت او در راضی کردن مردم در عین رعایت تمام استانداردهای سینمایی. و قس علی هذا...

نمی‌توان انکار کرد که فرهادی یک کارگردان خوب و فیلمساز مولف است. در فیلمنامه نویسی مهارت دارد و فیلمنامه‌‌‌‌‌‌هایش پر از جزئیات و مبتنی بر قواعد فیلمنامه نویسی هستند. علاوه بر همه‌ی اینها، می توان ادعا کرد که هر بازیگری که با او کار کرده، یکی از بهترین بازی‌هایش را ارائه داده است. به‌طور کلی می‌توان گفت که فرهادی زبان سینما را به خوبی می‌شناسد و از آن به بهترین نحو در جهت "بیان افکار" خود استفاده می‌کند.

اما بزرگ‌ترین مشکل فرهادی در همین‌جاست. او در حالی استاد به تصویر کشیدن افکار و جهان‌بینی‎اش برای مخاطبان خود است که می‌توان انتقادات زیادی را به افکار او وارد کرد. شاید با نگاهی سردستی به آثار او، به راحتی می‌توان او را یک "آنتی خانواده" نامید که از دو عنصر "دروغ" و "خیانت" به بهترین وجه برای به تصویر کشیدن بنای ویران یک خانواده‌ی ایرانی استفاده می‌کند و در این کار مهارت خاصی پیدا کرده است.

تقریبا در تمام آثار او با خانواده‌هایی روبرو می‌شویم که در بستری از پنهان کاری و دروغ با هم زندگی می‌کنند و معمولا یکی از زوجین به دیگری یا خیانت کرده و یا دروغ گفته است. این چنان در آثار فرهادی بارز است که نیازی به موشکافی ندارد اما برای آنکه از سوی شیفتگان آقای فرهادی متهم به بی‌انصافی در نقد نشویم، با نگاهی به تمام آثار او  و حتی آثاری که به تبعیت از آثار او ساخته شده‌اند، به بررسی صحت این مدعا خواهیم پرداخت.

تم عشق‌ نافرجام از همان نخستین کارهای فرهادی در تلویزیون جلوه‌ی بارزی داشت. حتما مخاطبان پیگیر تلویزیون به یاد دارند که چگونه در قسمت آخر سریال "داستان یک شهر"، در حالی که همه انتظار داشتند کاراکترهای زن و مرد اصلی سریال (با بازی آتنه فقیه نصیری و علی قربان‌زاده) با هم ازدواج کنند، این اتفاق رخ نداد در حالی که دلیل قانع کننده‌ای هم برای شکل نگرفتن این ازدواج به مخاطب ارائه نشد. در بین قسمت‌های دیگر همین سریال،‌ اپیزودهای دیگری هم وجود داشت که این روند را تائید می‌کردند و در آنها خیانت و دروغ متناسب با خط قرمزهای تلویزیون دیده می‌شد؛ از جمله اپیزودی که در آن، داستان زوجی روایت می‌شد که مرد خانواده ایدز داشته و آن را به همسرش نیز منتقل می‌کند.

بعد از خداحافظی فرهادی با تلویزیون، این تم در آثار او به صورت بارزتری ارائه شد؛ چرا که او دیگر در قید و بند ممیزی تلویزیون نبود. فرهادی در اولین کار سینمایی‌اش یعنی "رقص در غبار"(1381)، قصه‌ی جوانی را تعریف می‌کند که همسرش را به خاطر بدنام بودن مادرش طلاق می‌دهد و در اثر اتفاق‌هایی با مارگیری عبوس و کم حرف با بازی فرامرز قریبیان آشنا می‌شود و تصمیم می‌گیرد در کنار او مارگیری را بیاموزد. اگرچه تا همین‌جا هم شما با یک عشق نافرجام روبرو شده‌اید، اما فرهادی به این خانواده‌ی از هم ‌پاشیده شده اکتفا نمی‌کند. در ادامه‌ی فیلم با گرم‌تر شدن رابطه‌ی مارگیر با جوان، پیرمرد قصه‌ی زندگی خود را برای جوان تعریف می‌کند و شما در این حین متوجه می‌شوید که مارگیر مدتی قبل، مردی را که به زنش نظر داشته کشته و در اثر همین کار راهی زندان شده، اما وقتی از زندان فرار کرده، درمی‌یابد که زنش با فرد دیگری ازدواج کرده است.

در "شهر زیبا" (1382) باز هم به وفور شاهد چنین موقعیت‌هایی هستیم. اکبر به خاطر کشتن دختری (که سابقاً عاشقش بوده) زندانی و منتظر اعدام است. فیروزه -خواهر اکبر (با بازی ترانه علیدوستی)- مدتی است از شوهر معتادش طلاق گرفته است. عشق اعلا و فیروزه هم که در پایان داستان نافرجام می‌ماند. از این فیلم به بعد، متناسب با هر چه بیشتر دیده شدن آثار فرهادی، این تم و تفکر در آثار او تقویت شد.

در چهارشنبه سوری (1383) فرهادی تصویرگر ماجرای زنی با بازی هدیه تهرانی است که به شوهرش شک دارد و فکر می‌کند که او با زن همسایه‌ رابطه دارد. روند فیلمنامه، پرداخت صحنه‌های فیلم و گریم هدیه تهرانی به نحوی است که گویا کاراکتر زن بیمار و اسیر توهم است و شک او به شوهرش (با بازی فرخ نژاد) بی اساس است؛ اما در پایان فیلم، درست کمی بعد از اینکه زن متقاعد می‌شود که شکش نادرست بوده و شوهرش مرد وفاداری است، مخاطب رودست می‌خورد و متوجه می‌شود که شک زن به شوهرش صحیح بوده و مرد به او خیانت کرده است.

این در حالی است که زن متوجه این خیانت نمی‌شود و این زندگی ادامه پیدا می‌کند و فیلم اینگونه به اتمام می‌رسد. تمام قصه‌ی فیلم در روز چهارشنبه سوری اتفاق می‌افتد و روایت زندگی خانواده‌ای این‌چنین در بستر روز چهارشنبه سوری اشاره‌ای زیرکانه است به موقعیت ناپایدار خانواده‌ی ایرانی و آتش خیانتی که بالاخره روزی سر از زیر خاکستر درخواهد آورد.

چند سال بعد، دقیقاً همین تم، در فیلم محاکمه در خیابان(1387) (همکاری مشترک فرهادی و کیمیایی در نوشتن فیلمنامه) تکرار می‌شود. مردی که در روز عروسی‌اش به گذشته‌ی همسر خود شک کرده است، جستجویی خیابانی را برای یافتن حقیقت آغاز می‌کند و بالاخره به این نتیجه می‌رسد که نکته‌ی تاریکی در گذشته‌ی همسرش نیست. اما درست در همین جاست که مخاطب -به عنوان وجدان بیداری که نمی‌توان حقیقت را از او پنهان کرد- متوجه می‌شود که همسر او پیش از این، رابطه‌هایی داشته که آن را از شوهر فعلی‌اش پنهان کرده است.

جالب اینجاست که خیلی‌ها نقش فرهادی در این فیلمنامه‌ی مشترک را فقط در پایان بندی آن می دانند و معتقدند که مشخص شدن صحت خیانت زن به شوهرش در پایان، محصول کار فرهادی است و نقش او در فیلمنامه کیمیایی فقط همین یک صحنه بوده است واین خود تاییدی است بر اینکه فرهادی آن‌قدر در به تصویر کشیدن این تم مهارت یافته که حالا هرجایی این چنین موضوعی دیده شود، با اطمینان آن را به فرهادی نسبت می‌دهند.

به این ترتیب فرهادی دوباره ماجرای تراژدی تشکیل خانواده‌ای را برای شما بازگو می‌کند که از همان ابتدا بر دروغ و خیانت بنا می‌شود. به عبارت دیگر، فقط هنگامی در فیلمنامه‌های فرهادی شاهد تولد یک خانواده‌ی جدید هستیم که بنای آن خانواده بر اساس دروغ شکل گرفته باشد.

کنعان(1386) یکی دیگر از فیلمنامه‌های فرهادی است که این رویکرد این بار با ظهور و بروز بیشتری در آن دیده می‌شود. کاراکتر مینا با بازی علیدوستی در حالی که زندگی خوبی دارد و مشکل خاصی در زندگی‌اش دیده نمی‌شود،‌ قصد خروج از کشور را دارد و چون مرتضی شوهرش (با بازی فروتن) مخالف این کار است، او درخواست طلاق می‌دهد. او در یکی از سکانس‌ها در پاسخ به سوال همسرش برای آگاهی او از علت طلاق،‌ به این موضوع اشاره می‌کند که دوست ندارد وقتی از خانه بیرون می‌رود، کسی منتظر او باشد و اینکه او بعد از سال‌ها زندگی متوجه شود که پیر شده و به هیچ یک از آرزوهای خود نرسیده است.

این در حالی است که کاراکتر مرتضی به هیچ وجه فرد شکاک و سخت‌گیری نیست، بلکه یک روشنفکر تمام عیار و یک استاد دانشگاه است. اما به عقیده‌ی فرهادی، اصولاً خانواده یک بنیان محدود کننده است که مانع رسیدن آدمی به آروزهایش می‌شود. از همین رو مینا فکر می‌کند که با ازدواج با استاد سابقش(مرتضی)، از تحصیل علم و خیلی چیزهای دیگر محروم شده و حالا می خواهد به این روند پایان دهد.

در کنعان، دیگر خیلی خبری از دروغ و خیانت نیست. اینجا فرهادی این دو موضوع را بهانه‌ای برای از هم گسستن خانواده‌ی ایرانی نکرده، بلکه با صراحت اصل خانواده را زیر سوال می برد. او این بار تصویر گر خانواده‌ای است که هیچ مشکل بزرگی در آن دیده نمی‌شود، اما بازهم مثل همان خانواده‌های پیشین در حال از هم پاشیدن است. در پایان فیلم، مینا به خاطر خواهرش از طلاق صرف نظر می‌کند و مخاطب دوباره دعوت می‌شود به اندیشیدن در مورد خانواده‌ای که به خاطر مصلحت اندیشی‌ها مجبور هستند دوباره در کنار هم زندگی کنند و این همان تلخی بی پایانی است که فرهادی بعدها در "درباره‌ی الی" به آن اشاره می‌کند: یک پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بی‌پایان است.

"درباره‌ی الی" شاهکار فرهادی است که به حق فیلم ارزنده‌ای است اما باز هم تصویرگر خانواده‌هایی دروغگوست و جامعه‌ای که دروغ را مستمسک آرزوهای خود قرار داده است. اصولاً از دید فرهادی جامعه‌ی "ایران" جامعه‌ی مناسبی برای زندگی نیست؛ چرا که غرق در دروغ و خیانت است. او چندین بار در فیلم‌‌هایش تصویرگر افرادی بوده که آرمان‌شان زندگی در خارج از کشور است و حاضر هستند زندگی مشترک خود را -که زندگی چندان بدی هم نیست- فدای این آرمان کنند.

در این فیلم، وقوع یک بحران موجب می‌شود تا پرده از زندگی شاد و دلپذیر چند خانواده‌ی به ظاهر خوشبخت، کنار رفته و چهره‌های واقعی این چند خانواده افشا شود. هر چه تا پیش از این رقص و شادی و خنده دیده‌ایم، حالا از این به بعد باید دعوا و پرخاش تماشا کنید. کار به جایی می رسد که دست آخر این چند خانواده برای حفظ بنیان خود از نابودی، مجبور می‌شوند از آبروی الی -که دیگر در میان‌شان نیست- هزینه کنند.  خانواده‌هایی که از این به بعد باید با وجدان خود درگیر شده و تلخی بی پایانی را تجربه کنند.

"جدایی نادر از سیمین" اما حکایت انتخاب یک پایان تلخ است به جای یک تلخی بی‌پایان. اینجا دیگر از نام فیلم هم مشخص است که قرار است چه اتفاقی بیفتد. این فیلم نقدی است بر و ضعیت اخلاق در جامعه‌ی ایران و تسری به آن خانواده ها که در بهترین حالت به طلاق می‌انجامد. خواه خانواده‌ها مذهبی باشند خواه غیر مذهبی. فقیر باشند یا از قشر متوسط؛ فرقی نمی‌کند. جامعه غرق در دروغ شده و بهترین راه عزیمت از کشور است و اینکه این بار فرهادی تاکید می‌کند که ادامه‌ی زندگی در چنین خانواده‌ای، یک رنج دائمی است که می توان با طلاق به آن پایان داد.

او در نشست مطبوعاتی جشنواره‌ی برلین در جواب خبرنگاری می‌گوید: «من از جامعه‌ای آمده‌ام که آمار طلاق در آن رشد فزاینده‌ای دارد و خیلی‌ها آن را اتفاق بدی می دانند، اما به نظر من رشد طلاق، حاکی از کنار گذاشتن رودربایستی‌های سنتی است.» و خود به صراحت اشاره می‌کند که باید قبح طلاق ریخته شود. از نظر فرهادی تعداد خانواده‌هایی که با عشق شروع کرده و با عشق تمام کنند، بسیار نادر است. احتمالاً اتفاقی که این وسط باید بیفتد، طلاق است تا هر یک از زوجین بیرون از حصار خانواده(!) به آروزها وآرمان‌های خود برسند. خانواده معمولا بستری است که برای حفظ آن باید ناگزیر به دروغ متوسل شد.

فرهادی در "جدایی..." و "درباره‌ی الی" دروغ را به همه حتی دختر کم سن و سال نادر و سیمین -ترمه (با بازی سارینا فرهادی)- نسبت می‌دهد تا بگوید مقصر این همه دروغ‌گویی در جامعه‌ی ما افراد جامعه نیستند بلکه مناسبات اجتماعی آن جامعه و در راس آنها خانواده است که چنین بستری را فراهم می‌کند.

یک بار دیگر اگر همه‌ی دروغ‌هایی را که از زبان کاراکترهای فیلم‌های فرهادی شنیده‌اید، مرور کنید، متوجه خواهید شد که تمام آنها یک توجیه داشته اند و آن چیزی نبوده جز "حفظ بنیان خانواده". نظافتچی ساختمان در "چهارشنبه سوری" دروغ می‌گوید تا خانواده‌ای را به زعم خود از فروپاشیدن حفظ کند. سپیده در "درباره‌ی الی" دروغ می گوید تا چند خانواده را از بحرانی که درگیر آن‌ها شده نجات دهد و ترمه در "جدایی..." دروغ می‌گوید تا شاید بتواند پدرش را و به تبع آن خانواده اش را دوباره دور هم جمع کند.

و در آخر تلخ تر از همه‌ی مطالب بالا این است که نوع نگاه فرهادی در حال تکثیر است: سال گذشته "هفت دقیقه تا پاییز" با نگاهی به "درباره‌ی الی" ساخته شد و امسال "سعادت آباد" و "انتهای خیابان هشتم"


اول راه

به نام رب زمین و زمان

به دلیل مشکلاتی که در سرورهای پشتیبانی وبهای دیگر به وجود آمد بر این شدم که در بلاگ اسکای برای خود آشیانه ای درست کنم. 

قصد ایجاد فضای فرهنگی و سیاسی را در این وب دارم، با نقد فیلم ها و تحلیل های روز و دلنوشته ها مرا همراهی کنید.

یاعلی